دیشب تا حدودای ساعت دو بیدار بودم... صبح به سختی بیدار شدم ولی خودمو زود رسوندم محل کارم.... سین امروز اومد مغازه... یکم سرم خلوت بود ولی پا درد داشتم... ظهری یک ساعت و نیم مونده به آخر کارم... بابابزرگ اومدن مغازه و منم باهاشون رفتم خونه... دیگه نفهمیدم سین متوجه شد انقدر زود رفتم یا نه :))) بعدشم خاله و سین اومدن خونمون.... بازم حفظ انجام ندادم... توت فلنگی و خاله ریزه هم عصری اومدن و یه دور با جوجه ها مافیا بازی کردیم :/😂 دیدیم بدرد نمیخوره...بعدم مسابقه روبیک رو با چهار تا گوشی رفتیم کیف داد ولی بازم سوختیدیم :/..... بابازگ اینا شب موندن خونمون...و اینگونه روز ما با مهمانی گذشت و موندم جواب استاد حفظم رو چی بدم :)) خدایی نمیدونم وقت نیست یا من برنامه ریزی بلد نیستم... خیلی عقبم ازشون.... 13 صفحه 😢.... قرار بود دو صفحه حفظ کنم دیگه این سری....