امروز میدونستم صاحب کارم ممکنه بیاد محل کار و باید زود خودمو میرسوندم.... ولی بازم دیر بیدار شدم... پنج دیقه دیر رسیدم، البته هول هولکی و بدون صبحونه.... ولی نیومد... فردا احتمالش هست حتما بیاد.... صبح موقع رفتن هم دوباره همون خواستگار اولمو دیدم 😬😬 خیلی بده همش باهاش روبرو میشم.. زن گرفته ولی خب بازم یه جوریه.... دوست ندارم ببینمش.... خواستگار خواستگار مینویسم فکر نکنین پاشنه درو کندن... تابستون پارسال یهو سه چهار نفر گفتن... ولی دیگه بعدش خبری نشد.... البته دوس ندارم هم تو این محیط خبری بشه و خواستگارم دقیقا همشهریم باشه.... وای اصلا نمیخوام اینارو بنویسم و خلاصه روزمو باید بگم😬.....

خلاصه اش اینکه امروز 8/35 دیقه بیدار شدم، محض رضای خدا یه بار زود بیدار شو 😭

محل کار خیلی سردد بود و چاییدم و بدن درد داشتم وقتی اومدم خونه.... 

حفظ جدید نداشتم 🙂 بازم دل گرفتگی کارمو عقب انداخت، فقط دو روز وقت دارم تا امتحان و کلی عقبم🙂...

گوشی هم زیاد استفاده کردم 9/5 ساعت🙂هر کی این متنو خوند دعبام کنه اصنش 🙂

فردا هم مهمان داریم🙂 چجوری حفظ کنم🙂

خدایا عاقبتمونو بخیر کن 🌱